• وبلاگ : always smile
  • يادداشت : Be a Happy Person in Your Short Life...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 67 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2   3   4   5      >
     
    + sepideh 
    سلام بچه ها. مليکا جون خوبي؟؟
    حالا جواب سوالاي اين دفعه!
    1. خوشحاليمو با کسي که دوسش دارم تقسيم ميکنم اما کسي که ارزششو داشته باشه و کارايي ميکنم که همه ي ناراحتيا و غمامونو فراموش کنيم و فقط و فقط خوشحال باشيم
    2.با اهنگ گوش کردن که واقعا بهم ارامش ميده!
    3.با کارايي که واقعا هم من و هم طرف مقابلم بفهمه که من دوسش دارم يا ممکنه اصلا بهش بگم که عاشقشم! ولي غرور اينجا خيلي مهمه!ولي اگه اون بهم عشقشو نشون داد من هم اين کارو ميکنم.
    + Dear Bardia 
    وايييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي من عاشق اين شکلکه ام!:

    + Dear Bardia 
    قسمت سوم:
    دختره دق کرد و مرد
    + Melika 
    شادي نظر ها رو مي توني بخوني؟ آخه فونتش خيلي ريزه!!!!!!
    + Melika 

    قضيه ي جزيره خيلي ريزه چشمات نمي بينه شادي جان!

    واقعا انقدر فونت اذيتت مي کنه؟ از ذره بين استفاده کن!

    دقيقا اوني که تو خوابات مي بيني کيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟اين مهمه!

    الهه خانوم مگه قرار نبود 29 .6 تو آپ کني؟ آهان خونه خالت اينا بودي نتونستي!!!!!!!

    + شادي 
    قضيه اين داستان جزيره چيه ؟
    + شادي 
    1.من دوست دارم خوشحاليم رو با همه تقسيم کنم !! خصوصا کسايي که دوستشون دارم
    2.خواب/حرف زدن با کسي که بهم آرامش ميده
    3.اگه يه پسر باشه به روي خودم نمي آرم واي ميسم تا اون پيشقدم شه اگرم که کس ديگه اي باشه راحت بهش مي گم و کارايي که اون دوست داره رو انجام مي دم
    + شادي 
    3روز نيومدم اينجا ببين چي کار کردين حنانه مريضي ؟ مرض داري ؟
    اه اه اه اصلا شما ها به من فرصت نميدين مطلب بذارم تا ميام بذارم ميام مي بينم گذاشتين
    مليکا فونتت خيلي خيلي ريزه فونت قبليه الهه انازش عالي بود نهه ريز نه درشت !
    الهه به هر حال منم از دستت خيلي ناراحت شدم که کامنتت رو پاک کردي نمي دونم از چي ناراحت بودي تو مسنجر هم که لال مي شي و حرف نمي زني
    حالا براي اينکه دل مليکا نشکنه سوالاي متن رو مي خونم اما بقيه متن واقعا ريزه

    + Melika 
    واي تازه درک مي کنم چرا تو شوهرمي! از اين کارات خوشم مياد!!!!! حال مي کنم باز هم بگو برديا!!!!!!بوس بوس!
    + eli 
    ahhhhhhhhhhhhhhhhh.....bardiaaaaaa
    بس کن لطفا حالم به هم خورد....در ضمن حرف اضافي ممنوع...کوروش عزيزم تو رو خدا بيا اين پسر رو جمش کن حالمونو به هم زد...کوووووووووورووووووووووووش مردي؟
    واي منو مامانم امروز دو تايي رفتيم رستوران 80 هزار تومان چيز ميز خورديم اومديم بيرون...تازه کلي هم همه رو مسخره کرديم....جاتون خالي خيلي حال داد...
    برديا خواهش ميکنم ديگه شکلکاتو بزرگ نکن....خواهشا....قول ميدم از علي واسه ات يه وقت بگيرم...
    + Dear Bardia 
    قسمت دوم(با اکو)پاورقي:اين قسمت با اقتباس از يک کارتون است...
    بعد اون دختر از خواب بلند شد...(گرفتين؟يعني همه اش خواب بوده است!)رفت تا دست و صورتش را بشورد همين طور که با چشمان نيمه بازش داشت مسواک مي زد يکي از پشت سر گردنش را گرفت اون را به ديوار چسباند و ازش پرسيد داشتي مسواک مي زدي؟دختره هم گفت پ نه پ داشتم مانتوي نجاتي رو اتو مي کردم مرده هم گفت چقدر زبون درازي داري ببينمش...دختر هم زبونش را دراورد و مرد با يک ميخ زبانش را به ميز چسباند و بعد با يک رنده زبونش رو رنده کرد و رويش آبليمو ريخت و نمک پاشيد...بعد توي دهن دختر را پر از مواد منجره کرد و دختر هم آن ها را قورت داد ولي هنوز يه کم روي زبونش مونده بو مرد هم آتيش رو زير زبون دختر روشن کرد و دختر اول زونش کباب شد و بعد از درون به 483645978455181273499481042126101242004512042424تکه تقسيم شد ااا يکي رو از قلم انداختم به483645978455181273499481042126101242004512042425تکه تقسيم شد...
    اين داستان ادامه دارد...
    خوب بخوابين!
    + Dear Bardia 
    بابا جون شما لازم نيست اعلام موجوديت کني به جايش برو همسرت را از کف خيابونها جمع کن!بابا...نمي دوني!نبودي ببيني مامان ديگه اينقدر با همه گشته به من هم شک دارهاونم هيشکي اونم من تو مهموني حاضر نبود کنارم بنشيند...!

    + كوروش 
    اعلام موجوديت...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    + Dear Bardia 
    اون نکته مدرسه در بخش هاي بعدي ربط پيدا مي کنم فکر نکنين يادم رفت ها...اصلا...!
    + Dear Bardia 
    در سرزمين هاي دور دست يه دختر بچه زندگي مي کرده است که مثل خيل عظيمي از کودکان اين سرزمين از درس و مدرسه و امتحان و کارنامه و آموزش و پرورش و دولت و نرخ تورم و هدفمند شدن بي برنامه يارانه ها و آق....(بگذريم)متنفر بود يک روز که از خواب پا مي شود مي بيند که دور و برش همه چيز به طور وحشتناکي به هم ريخته مثل اينکه دزد آمده باشد و...بعد خيلي ترسيد و رفت تا ببيند پدر و مادرش از اين مسئله اطلاعي دارند يا نه!؟وقتي دم در اتاق مامانش اينا رسيد و در را باز کرد با صحنه ي وحشتناکي روبرو شد(براي اطلاع منحرف نباشيد...)پدرش از پا از سقف آويزان بود و همين طور که از دل و روده ي آويزانش خون مي چکيد و دستش در حال کنده شدن بود تاب مي خورد و مادرش هم پاهاش و دستهايش کنده شده بود و با يک گيره فلزينه چوبي اين به دليل کمبود امکانات است که از بدنش رد شده بود از ديوار آويزان بود و سرش هم با يک فوت کنده مي شد...فوت...کنده شد در آنطرف اتاق يک دزد مسلح ايستاده بود و همان موقع به دخترک شليک کرد و دخترک پودر شد...قصه ي ما به سر نرسيد...اين داستان ادامه دارد...
       1   2   3   4   5      >