سفارش تبلیغ
صبا ویژن

always smile

hi everybody

ببخشید مدتیه آپ نکردم آخه این چند وقته همش دارم کتاب می خونم...اسم آخرین کتابی که خوندم "عشق هرگز نمی میرد(بلندی های باد گیر)" (اینا همه اسم یه کتابه هاچشمک)بود بهتون پیشنهاد می کنم هیچ وقت نخونید چون خیلی مسخره و اعصاب خورد کنه و هیچ کدوم از شخصیت های کتاب متعادل نیستن....الان هم دارم یه کتابی می خونم که یه بار وقتی 8 سالم بود خوندم...خیلی باحاله عین چی فقط دارم می خندم(اسمش هم نیکلا کوچولو و دوستانه)

مل گفت این دفعه خودم سوال بپرسم ....امروز تو کلاس زبان واسمون یه فیلمی گذاشته بودن و داشتن می گفتنeveryone needs something

من هم کلی نشستم با خودم فکر کردم که من به چه چیزی نیاز دارم ؟؟!!!راستش خیلی نتونستم واسه سوالم جوابی پیدا کنم...واسه همین تصمیم گرفتم این رو جزو سوالام قرار بدم

1.توی زندگیتون به چه چیزی نیاز دارید؟

2.زیبا ترین چیزی که تو دنیا هست چیه؟

3.آیا تا حالا رویایی تو زندگیتون داشتید؟اگه آره چی؟(این سوالم یه ذره گنگه واسه همین یه کم توضیح میدم مثلا من وقتی بچه بودم دوست داشتم یه پرنسس باشم معذرت می خوام اینم از تاثیرات فیلم باربی دیدن بود دیگهپوزخند)

4.چه احساسی نسبت به آیندتون دارید؟

حالا جوابای خودم:

1.نمی دونم خیلی در این مورد فکر کردم شاید یه ذره هیجان بیشتر مثل عاشق شدن یا این چیزا

2.smile

3.گفتم البته اون ماله بچگیم بود الان رو که همتون می دونید رستورانم و ...

4.درستشو نمی دونم یه جورایی عاشق آیندمم چون ایمان دارم که خیلی قشنگه اما یه جورایی هم می ترسم و دوست ندارم پیر شم البته واسه ما خیلی زوده که در این مورد فکر کنیم اما من واقعا از این مورد میترسم

ok اینم از سوالا...هر کی جواب بده یه بوس از پسرم ،علی، میگیره...(فکر کنم الان هیچ کی جواب نمی ده!!!)

بچه ها من الان تبدیل شدم به صندوق امانات ملیکا همه چیزاشو میگیرم نگهداری می کنم و گاهی اوقات در مواقع نیاز از اون ها استفاده می کنم...

everybody می تونید الان همه دست به دامن ملیکا شیم که sms ای رو که روشنک براش زده برامون forward کنه....ملیکا تورو خدا.دهنم آب افتاد...جون علی...نه نگو دیگه...مل من مادر شوهراتم دلت می یاد دلمو بشکونی...

واااااااااااااای این چهارشنبه آخرین جلسه ی تنیسم بود...نمی خواااااااام....نمی دونید چه قدر از تنیس خوشم اومده بودگریه‌آورالان هم همش دارم سعی می کنم حرکاتش رو تمرین کنم که یادم نره(البته هیچ وقت همچین کاری رو تو اتاقم نمی کنم چون با یه سرویس لوستر می یاد رو سرم)

سپیده (دختر دایی مل) از اون جایی که می گفتی مشکه همش شعر الهه ی ناز رو با دوستاش می خونه شک کردم رفتم یه چک کردم دیدم پسرمه...خوشحال باش جاری مل شدی(دیدی این قدر می گفتی یه یکی از پسرامو می خوای آخر سر یکی نصیبت شد)

شادی یادته دیروز زنگ زدی گفتی الان موقع کوه رفتنه(آخه ساعت 8:30 شب بود)....باید می اومدی می دیدی این قدر شلوغ بود که ظرفیت پارکینگ پر شده بود

چه قدر تابستون زود گذشت اصلا باورم نمیشه دو هفته دیگه باید بریم مدرسه....!!!امیدوارم این 2 هفته مثل بقیه ی تابستون زود نگذره....

بچه ها کسی این جا این کتابا رو خونده(منسفیلد پارک و بر باد رفته)...اگه خوندین قشنگه یا نه می خوام بخونم....

امشب یکی از عمه داره می یاد خونمون منم از اون جایی که اصلا از خانواده ی پدریم خوشم نمی یاد دارم  از هال به اتاقم مهاجرت می کنم 2 تا فیلم هم برداشتم برم تو این مدت ببینم...

من دیگه باید برم جواب سوالام رو بدید...

بدرووووووووووووووووووووووووووووووودخدانگهدار


نوشته شده در شنبه 90/6/19ساعت 6:34 عصر توسط elaheh نظرات ( ) |

Design By : ParsSkin.com