• وبلاگ : always smile
  • يادداشت : روز اول در دبيرستان
  • نظرات : 4 خصوصي ، 41 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام.خوبين؟؟؟؟راستش تا يه حدودي مطالب وبلاگتونو خوندم.من خودم امسال چهارمم و خب خيلي خوب اول دبيرستان يادم مياد....من هم ذوق و شوق زيادي داشتم باورم شده بود که آره ديگه بزرگ شدم به عنوان يه دوست يه چيزاييي رو ميخواستم بهتون بگم مخصوصا مليکا جون تو پست قبلي يه سري هم سوال پرسيده بودي کهخ فلاني بهم نارو زد چيکار ميکنم چيکيار نميکنم منم اون موقع همين طرز تفکر و داشتم ولي بعدش فهميدم که من يه دختر و خيلي هم نميتونم طرفمو خراب کنم حالا که يخورده بزرگتر شدم فهميدم دنيا خيلي با اون چيزي که من فکر ميکردم فرق داره حتي فهميدم اگه يه پسري نخواد باهات بمونه بايد ولش کني بره حتي اگه عاشقت کرده باشه وابستت کرده باشه بايد بدوني همچين آدمي حتي لياقت اينکه فکر کني چجور بايد حالشو بگيري نداره بدون که نه با عصباني بودن ميتوني حالشو بگيري نه با غصه خوردن و اينکه من ليلي ام...خيلي از پسرا خوبن نميخوام انکار ولي يه سريشون هستن که از آشغال هم آشغال ترن...پس بايد بدونيم که هر پسري ارزش وقت تلف کردنو نداره...و اگه يه روزي تنهات گذاشت تنها کاري که بايد بکني فراموش کردن و هيچوقت دل نبند به دروغ هاي پسري که فکر ميکني دوستت داره ولي خودت شايد ميبيني که در عمل علاقه اي بهت نداره ولي بهت ميگه دوستت دارم .راستي من آدم زياد مقيدي نيستم ولي طرز فکر کردنمو بهتون گفتم که چقدر از اول دبيرستان تغيير کرده و خوشحال ميشم که بهم سر بزنيد از داشتن دوستاي جديد خوشحال ميشم

    يا علي