1.تا حالا نشده خيلي از کسي خوشم بياد يعني عاشقش باشم و از اين حرف ها ولي اگه کسي رو دوست داشته باشم کار خاصي انجام نميدم خب دوستش دارم ديگه! نهايتا کاري ميکنم که خوشش بياد.
2.من سال دوم رهنمايي رو خيلي دوست داشتم با دوستام خيلي matchشده بودم.سوم هم خوب بود البته يه سري مسائل مثل مهتاب(فقط مثل مهتاب ها خيلي ها ديگه هم بودن مهتاب زياد تو چشم بود) خيلي رو اعصاب بودن و البته بدجوري هر روز با دوستام سر همين مسائل درگير ميشدم (مثلا اينکه به من توضيح ميدادند که اين کارو نکن اين کارو بکن منهم ميگفتم به توربطي نداره ودعوا ميشد. يا همين آخر سال نرگس کاري کرد که من 2 روز تو شک بودم وحاضر نيستم ببخشمش هرگز) . اول که خيلي ضايع بود باباشما ها که همش به هم چسبيده بوديد همه هم که عاشق اين دومي هاي پپه شدهبودن
3.من از کسي متنفر نيستم يعني اگر باشم هم از نزديکانم يا دوستام نيست که کار خاصي بکنم البته وقتي قيافهي نحس طرف رو ببينم تو دلم چهار تا فحش ميدم دلم خنک شه
بخشيد زياد شد