• وبلاگ : always smile
  • يادداشت : سلام !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + shadi 
    اينکه چيزي نيست....چند وقتپيشا خواب خلج رو ديده بودم که مي خواست با يه پسره عقد کنه ور فته بودن دفير خانه آخوونده و دفتر داره قبول نکردن اون هم داشت گريه مي کرد.....بعد من رفتم دلداريش دادم گمتم پدر مادرت مي دونن...
    گفتش نه ما با هم دوست بوديم...بعد به من يه پيشنهادي داد که من گفتم اول بايد به هم محرم بشيم(خودتون بفهميد)....حالا اين يارو آخونده قبول کنه..
    من کلي نصيحتش کردم و گفتم که پسرايي که ميرن دنبال ين چيزا و دوست شدن و اينا مطمئن باش به فکر هوس خوشونن...فکر کردي که من چرا توي fb هيچ پسري رو add نکردم...
    گريه اش تموم شد و به فکر فرو رفت...و رفت
    تموم شد....